زرتشت خویشتن را مبعوث اهورامزدا خواند و اعلام کرد که خدای حقیقی جهان اهورامزدا است که آفریدگار و پروردگار وکارساز و قادر متعال است، و دیگر هرچه خدا نامیده میشود دیو و دشمن خدا است. او اعلام نمود که اهورامزدا او را برای راهنمائی بشریت به سوی رستگاری برگزیده و به او مأموریت داده تا پیامهای نجاتبخشش را به همهء مردم روی زمین برساند و راه هدایت را به همه نشان دهد، دشمنیها وجنگها و ویرانگریها و تجاوزها را ازجهان براندازد، و برادری وهمزیستی و صلح و امنیت وآرامش را در جامعه برقرار بدارد. او پیامهایش را بدین نحو به گوش مردم میرساند:
«اینک من میخواهم سخن بگویم. شما که نزدیکید و شما که دورید، اگر خواهان تعلیم گرفتن هستید گوش فرادهید و نیک بشنوید. اینک همهء شما اینها را که من میگویم به خاطر بسپارید. ازاین پس بدآموزان و دروغپردازان هیچگاه با فسادکاریهای گفتاری و عقیدتیشان حیات اخروی مردم را به شقاوت نتوانند کشید.»
«من دربارهء آن دوگوهر همزادی سخن میگویم که درآغاز آفرینش پیدا شدند. آن یک که فضیلت بود به دیگری که دشمنش بود چنین گفت: اندیشه و عقیده و آموزش و گفتار و رفتار و انفس و ارواح من و تو هیچگاه با هم توافق نخواهند داشت. من از چیزی سخن میگویم که اهورامزدا در این زندگی به من آموخته است. هرکه از شما آنچه را که من میاندیشم واعلام میدارم بهکار نبندد گرفتار درد و رنج خواهد شد. من ازچیزی سخن میگویم که برای زندگی بهترین چیز است … من ازچیزی سخن میگویم که آن ذات اقدس به من یاد داده است، و آن همانا سخنی است که سعادت جاویدان را برای انسانهای میرنده در بردارد. من دربارهء آن ذاتی سخن میگویم که برترین ذات است، و اورا میستایم.»
اینک سخن میگویم با کسانی که گوش شنوا دارند دربارهء آنچه که انسان خردمند باید به خاطر بسپارد، و اهورا و وهومنه را بستاید؛ میخواهم دربارهء رحمتی که مشمول فروغ ایزدی است سخن بگویم- آن رحمتی که شامل حال کسانی میشود که خردمندانه بیندیشند و راستی پیشه کنند.»
بشنوید با گوشهایتان بهترین چیزها را. به آنها با دیدگان روشنبین ذهنتان بنگرید تا پیش از آنکه «فرجام بزرگ فرا رسد هرکدامتان بتوانید درانتخاب میان دوراه، تصمیم درست را اتخاذ کنید وآن راهی را برگزینید که سعادت و خوشبختی درآن نهفته است.»
«اینک آن دوگوهر نخستین که همزاد بودند و در درون انسان پدیدار شدند یکی بهترین و دیگری بد بود در پندار و گفتار و رفتار. و بین ایندو آنکس که خردمند است راستی را برمیگزیند ولی آنکه نادان است چنین نمیکند. و چون این دوگوهر در آغاز به هم برآمدند، زندگی و مرگ را ایجاد کردند؛ سرانجام، بدترین حیات برای پیروان دروغ خواهد بود و بهترین منش برای پیروان راستی. از این دوگوهر آن یک که خواهان دروغ بود بدترین کردار را برگزید؛ وآنکه بهترین گوهر بود و ازآسمانها جامهء نستوهی برتن داشت راستی را برگزید- و چُنیناند همهء کسانی که با کردار شایسته خواهان خشنودی اهورامزدایند. درمیان این دوگوهر همزاد، دیواها (دیوان) راستی را برنگزیدند، زیرا وقتی با هم شدند به هوس هوشرُبا مبتلا گشتند و بدترین پندار را برگزیدند، و خشمگینانه جمعیت آراستند تا جهان بشریت را به تباهی و فساد بکشانند.»
زرتشت را درسرودههایش شخصیتی با یک مأموریت جهانشمول میبینیم که خود را نجاتبخش بشریت معرفی میکند و به همهء اقوام جهان نظر دارد ....
«پروردگارا! به ما بگو و با زبان خودت به ما بفهمان که فرجام نیکوکاران چه خواهد بود، تا من بتوانم همهء مردم روی زمین را به راه تو درآورم.»
«من که قلبم را ناظر بر روح خویش قرار دادهام، و با نیکاندیشی یکی شدهام، و به خوبی میدانم که هرکار نیکی را اهورامزدا پاداش خواهد داد، هرچه در توان دارم را در راه آموزش به انسانها برای پیروی از راستی بهکار خواهم گرفت.»
«پروردگارا ! تو به نیکان گوهر فضیلت داده آنانرا به نیروی تقوا و راستی آراستهئی، ولی بدکاران را خوئی آتشین است و ایندو از یکدیگر متمایزند. همهء کسانی که گوشی شنوا دارند، این حقیقت را درک خواهند کرد و به راه تو در خواهند آمد.»
«پروردگارا ! آیا به زبان خودت و از عمق روح خودت به من یاد خواهی داد که چگونه میشود برای همیشه راه راست و نیکاندیشی را در پیش گرفت؟.»
زرتشت را درخلال گاتا انسانی مییابیم که نه تنها به انسانها بلکه به همهء آفریدگان عشق میورزد و نه تنها برای انسان بلکه برای همهء موجوداتِ روی زمین خواهان آسایش است. او انسان را موجودی خیرگرا و شرستیز میداند و تصریح میکند که انسان ذاتا نیکاندیش و عاشق راستی و عدالت است. زرئشت اساس تعالیمش را بر روی محبت به آفریدگان اهورامزدا قرار داد و مسئولیت اول وآخر انسان را همزیستی مسالمتآمیز با هم و حمایت رودخانه وکشتزار و درخت و جانوران اهلی اعلام کرد، و بنابرآن هرگونه تعدی به انسان و حیوان و محصولات و آبادیها را شدیدا نکوهیده آنها را اعمال کسانی نامید که از دیواها فرمان میبرند تا خوشبختی را از مردم بگیرند و جهان را تخریب کنند....
به گفتهء او آنچه مردم را از فطرت خویش بیگانه میسازد نیروی دیومنشی است که به درون انسانهای کجاندیش حلول میکند و آنها را به دیوهای خشمآور و تبهکار وآزمند و کینهورز مبدل میسازد. این نیروی دیومنش که «اَنگرَهمَنیو» (منش خبیث) نام دارد ازآغاز آفرینش با بشر زاده شده؛ همانگونه که «سپَنتامَنیو» (منش مقدس) نیز با او زاده شده است. انگرهمنیو همواره انسان را به سوی بدی و فساد سوق میدهد، و سپنتامنیو اورا به طرف نیکی و عدالت رهنمائی میکند. انسان خردمندی که از سپنتامنیو پیروی کند و نیکوکاری پیشه سازد و با کار وکوشش خود جهان را آباد کند، خدا ازاو خشنود میشود و در زندگی اخروی خوشبختی ابدی به او عطا خواهد کرد؛ ولی بیخردی که تابع انگرهمنیو شود و با پیروی از فرمان دیواها بدکرداری پیشه کند و امنیت وآرامش مردم را از بین ببرد، در آخرت به بدترین کیفرها و عذاب جاویدان گرفتار خواهد آمد....
خیر و معروف- بنا بر تعالیم زرتشت- عبارتست از: عشق به خدا و ستایش او؛ دوست داشتن همهء آفریدگان اهورامزدا به ویژه انسانها که بندگان اویند، و حتی محبت حیوانات اهلی و کشتزار و باغستان و رودخانه؛ تلاش برای آبادکردن جهان با کشاورزی و دامداری و خانهسازی و تولید مثل و آبادکردن شهرها و روستاها؛ همزیستی و صلح با همگان و خودداری ازخشم و جنگ و ستیز؛ راهنمائی وکمک به دیگران در انجام کارهای نیک؛ تلاش خستگیناپذیر برای نشر راستی و براندازی کژیها؛ وکوشش برای خوشبخت کردن دیگران.....
زرتشت به این حقیقت توجه دارد که خیروشر در این جهان درهم آمیختهاند وانسان همواره در معرض کجآموزی نفسِ اَماره است و درموارد بسیاری برای انسانهائی که بسبب کجرویهائی از فطرتشان بریدهاند تشخیص خیر ازشر دشوار بنظر میرسد. لذا به انسان تعلیم میدهد که قلبش را ناظر بر اعمالش بگمارد و همواره خشنودی اهورامزدا را در مد نظر قرار دهد و جمیع رفتارها و گفتارهای خود را با میزان راستی بسنجد و آنکه با راستی هماهنگ است انتخاب کند، و دیگری که با راستی ناسازگار است فرونهد، و بداند که تنها راه رستگاری آنست که انسان همواره در هر عملی نیت خیر (اندیشهء نیکو) داشته باشد....
دین در تعالیمِ زرتشت مجموعهئی از اعمال و رفتارِ انسانی درارتباط با انسانها و با پیرامون است، به گونهئی که درجهت آبادسازی جهان وخوشبختی انسانها باشد. این مجموعهء اعمال و رفتار را زرتشت در سه عبارت خلاصه کرده است: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک (هرسه درجهت خوشبختی جامعهء بشری). کشاورزی و خانهسازی وآباد کردن جهان و اجرای عدالت درمیان انسانها درتعالیم زرتشت رکن اصلی دین را تشکیل میدهند. یعنی دین عبارتست از مجموعهء کارهای نیکو که به خود و دیگران سود میرساند و پرهیز از تمام کارها و گفتارهائی که به خود و دیگران زیان میرساند....
او... فضایل را به صورت ملکوتی مجسم ساخته است که بارگاه اهورامزدا را احاطه کردهاند و ارادهء خدا را در جهان به اجرا در میآورند. به این فضایل- که صفات ربوبیاند- انسان میتواند دست یابد و به وسیلهء آنها به کمال برسد. زرتشت این فضایل را به گونهئی مطرح ساخته است که گوئی میخواهد مراحل طی طریق کمال را به انسان تعلیم دهد. یعنی تعلیم میدهد که انسان اگر میخواهد به رستگاری برسد باید از صفاتی پیروی کند که مخصوص خدا است، و بکوشد که با پیروی از این صفات، خودش را خداگونه سازد و در همهء امورش در پندار وگفتار و رفتار همچون خدا باشد. این فضایل عبارتند از: وُهومنه ، اَشا ، خشَترَه ، آرمَئیتی ، هائوروَتات ، اَمِرتات ، و سراوشه .
1-وهومنه از «وهو» یعنی خوب، و «منه» یعنی منش ترکیب یافته است؛ ومیتوانیم آنرا «حق»، «نیت خیر» و «منشِ نیکو» معنا کنیم. این صفت، که بعدها درآئین مَزدایَسنا بصورت اصل «پندار و گفتار و رفتار نیک» تعلیم داده شد، سرآمد همهء فضایل است. وهومنه یعنی اندیشه و عمل نیکو، عشق به خالق و محبتِ مخلوق، مهرورزی و ایثار. اینها معناهائی است که از مطالعهء گاتا قابل درک است. اگر بخواهیم معادل عربیِ وهومنه را بنویسیم واژهء «رحمان» دقیقترین معادل وهومنه است. وهومنه جلوهء رحمتی است که شامل نیکان میشود و هدیهئی است که اهورامزدا به نیکان عطا میکند. کسیکه با جان و دل به وهومنه بگرود، هیچگاه دیوهای رشک وخشم وآز و غرور و شهوت به او نزدیک نخواهند شد. وهومنه سبب میشود که انسان اندیشه وگفتار و رفتار وکردار نیکو پیشه کند و درهیچ شرائطی اندیشهء بدی به ذهن خود راه ندهد. خلاصهء کلام آنکه هرکس از وهومنه پیروی کند، هرچه بیندیشد و انجام دهد حق است، و خودش نیز تجسم عینی حق خواهد بود.
2-اشا عدل و برابری ودرستی و راستی، و استواری درپیمان است. کسیکه نیکمنش باشد، در پاداش این نیکمنشی از فضیلت اشا برخوردار میگردد و به نیروی اشا بر بدی غالب میآید. اشا همیشه با وهومنه همراه است، و سبب میشود که انسانِ نیکمنش همهء اعمالش را با میزان عدل بسنجد و جز راستی پیشه نکند. به همین خاطر انسان وظیفه دارد خودش را با این صفت مُتَحَلی سازد و همواره دادگر و عادل باشد و در همهء کارهایش توازن داشته باشد تا از انحراف و ستمگری مصون بماند و بتواند به بهترین وجهی به انسانها خدمت کند وجهان را آباد سازد. ازطرف دیگر کسیکه از اشا پیروی کند و دادگر و درستکردار باشد خود به خود از وهومنه نیز برخوردار گشته نیکمنش خواهد شد.
3-خشتره عبارتست از ثبات و استواری درانجام کارهای نیکو و رهبری دیگران بسوی خیر و کمالات انسانی. اگر بخواهیم امروز عبارتی معادل خشتره را در فرهنگ خودمان بیابیم، این واژه دقیقا معادل «ولایتِ الهی» است. خشتره همیشه با وهومنه و اشا همراه است؛ یعنی رهبری و حاکمیت باید مبتنی بر خیرخواهی و انساندوستی و عدالت باشد. یکی از معناهای خشتره سلطنت بمعنای سلطه برخویشتن و بر جهان است. همین صفت است که برخی ازکاویهای درستکردار باستان بر خودشان اطلاق کرده بودهاند، و ما برخی از شاهان باستان را با همین صفت میشناسیم. این لفظ است که بعدها درپی تحولاتی به شکلهای «خشتریته» و «خشایتیه» و «خسرو» و «اخشید» و «افشین» درآمد، و عامترین تلفظی که از آن شده است و تاکنون هم میشود، «شاه» است؛ وچنانکه میدانیم همهء این واژهها در فرهنگ ایرانی ایحاکنندهء تقدسی آسمانی است. درگاتا آمده است که به یاری خشتره و وهومنه انسان با دروغ میجنگد و آنرا نابود میسازد. یعنی این فضیلت باعث میشود که انسان درراه اجرای خواست خدا و آبادکردن جهان و خوشبخت کردن انسانها و مبارزه با دیوان، تردید به خود راه ندهد و سست نشود و از ناملایمات نهراسد، و با یقین به درستی راه خویش استوارانه پیش رود. کسیکه از صفت خشتره برخوردار گردد میکوشد که نیروی خویش را در راه اصلاح دیگران بهکار گیرد و با بدی بستیزد و زمینههای خوشبختی و آسایش و آرامش همگان را در جهان فراهم سازد. اینکه درفلسفهء سیاسی ایران باستان دین و دولت را دوهمزاد میدانستهاند که هیچکدام بدون دیگری نتوانست بود از همین اصل نشأت گرفته است. یعنی خیر و صلاح وآسایش وآرامش و برادری و صلح که هدف کلی دین است زمانی تحقق خواهد یافت که یک حاکمیت پارسا و خیراندیش و درستکردار و دادگر برسر کار باشد و مردم را از بدی بازدارد و به سوی نیکی سوق بدهد.
4-آرمَئیتی خصلت فروتنی و پارسائی، و رهائی ازتعلقات دنیوی است. کسیکه ازآرمئیتی پیروی کند و با او وحدت یابد، چون در راه خدا به کامیابی برسد، فریفتهء موفقیتهای خود نگردد، و خودبین و خودپسند نشود، وهمهء توان خویش را ایثارگرانه درراه خدمت به خلق بهکار گیرد. یکی از معناهای آرمئیتی، اطمینان خاطر و رضایت کامل است. این اطمینان به معنای آرامش وجدان، قناعت مطلق، آزادی از تعلقات دنیائی، وآرمیدگی- به مفهوم فروتنی و افتادگی و خاکینهاد بودن- است. همهء این خصلتها را انسان از آرمئیتی به دست میآورد. آرمئیتی به انسان کمک میکند که در انتخاب راه درست از تزلزل و دودلی بیرون آید و برای اتخاذ راه درست تصمیم درست را اتخاذ کند.
5-هائوروَتات سلامت روانی و جسمی است. انسان مؤمن باید بکوشد تا ازآن برخوردار باشد تا بتواند با نیروی کافی با بدی بستیزد و نیکی را گسترش دهد؛ زیرا انسان ناسالم قادر نخواهد بود درست فکر کند و درست عمل نماید. اینکه عقل سالم در بدن سالم است به صورت یک مثل همهفهم و همهجائی در میان همهء اقوام و ملل وجود دارد. تصمیم درست اتخاذ کردن و درست عمل کردن تنها در صورتی برای انسان میسر است که از سلامت جسمی و روحی برخوردار باشد. این صفت را هائوروتات به انسان میدهد. ازاین جنبهء تعلیم زرتشت نتیجه میشود که انسان مؤمن باید همواره مواظب سلامت جان و تن خویش باشد تا بتواند با بدیها مبارزه کند و در راه گسترش نیکیها و رضای خدا حرکت کند.
6-سراوشه به معنای الهام غیبی، ندای وجدان، دلآگاهی و روشنی قلب است. این عبارت امروز به صورت «سروش» تلفظ میشود. کسیکه از فضایل بالا پیروی کند و با آنها یکی شود دلش به نور حق روشن میگردد و حقایق را به درستی درک میکند و از الهام غیبی حق برخوردار میگردد و بندگان خدا را به بهترین نحوی به سوی سعادت راهنمائی میکند. با این تعبیر، سراوشه فضیلتی است که سبب عصمت انسان در برابر بدی میشود؛ و به تعبیر دیگر، نوری است که همواره روشنگر راه انسان درراه رسیدن به نیکیها است؛ و وجدان بیدار وآگاه انسان نیکاندیش است که همواره راهنمای او درراه نشر نیکیها و مبارزه با بدیها است، و به او کمک میکند که در هرلحظه بدی و نیکی را به درستی تشخیص بدهد و به اشتباه نیفتد و وظیفهاش را به درستی انجام دهد.
7-امرتات کمال وجاودانگی و بیمرگی و ابدیت است. کسیکه نیکاندیش و نیکمنش و خدادوست و مردمدوست و دادگر و راستکردار و نستوه و استوار و پارسا و فروتن و مهرورز و ایثارگر باشد دلش از نور خدا مالامال است، و ذات کاملی است که سزاوار برترین مقامها در سرای آخرت و همنشینی با اهورامزدا است. انسانی که پندار وگفتار وکردارش نیک باشد، زمانی به بیمرگی و جاودانگی میرسد که از این زندان خاکی برهد و به عالم ملکوت رهسپار گردد. انسانهائی که از صفات ملکوتی برخوردار باشند پس از این زندگی در جوار اهورامزدا در سعات جاویدان خواهند زیست و هیچ مرگی نخواهند داشت. چون فرجام همه مرگ است، انسان باید بکوشد که با برخورداری از همهء صفات عالی ربوبی، خودش را خداگونه سازد تا شایستگی جاویدان شدن و همنشینی با اهورامزدا در سرای آخرت را پیدا کند. در گاتا تصریح شده است که زندگی جاوید و بهترین پاداشها از آن کسی است که از وهومنه، اشا، خشتره، و آرمئیتی پیروی کند.
درمیان فضایل ملکوتی، وهومنه سرآمد همه و «اُم الفَضائل» است. اهمیت این فضیلت بقدری است که در موارد بسیاری در گاتا همراه با اهورا ذکر شده است، و این بدان مفهوم است که همانگونه که اهورامزدا خیر محض است، وهومنه نیز خیر محض است. این صفت درعربی معادل «رحمان» است که یکی از نامهای خدا است، وهمانگونه که «رحمان» از الله جدا نیست، وهومنه نیز نزد زرتشت از اهورامزدا جدا نیست. در برابر وهومنه، دروج (دروغ/ بدخواهی) قرار دارد که سرآمد همهء رذیلتها و «اُم الر َذائل» و شر محض است و همهء بدیها از آن سرچشمه میگیرد. دروغ در گاتا با دیوا مترادف آمده است، و زرتشت میخواهد تعلیم بدهد که دروغ یک دیو پلید است که باعث همهء بدبخیتهای بشری است. چونکه استقامت جامعه منوط به استقامت رهبری است، وقتی رهبری نیکمنش نباشد و پیرو دروغ باشد، جامعه را به فساد و تباهی میکشاند و برای مردم بدبختی و درد و رنج میآورد؛ زیرا کارهائی را که انجام میدهد با دروغ و فریب، برای عوام نادان زیبا جلوه میدهد و با ادعای اینکه هدفش خوشبختی مردم است، مردم را به اطاعت از خود میکشاند، ولی او درواقع خواستار متاع دنیا و جمع ثروت است، و در این راه از انجام هر جنایتی دست برنمیدارد، و همواره مردم را در رنج میدارد....
زرتشت در سالهای فعالیتش مریدان و شاگردان و یاران مخلصی را پرورده بود ... این شاگردان پس از او سرودههای آسمانیش را کلمه به کلمه و حرف به حرف ازبر کردند و مجموع آنها را گاتا نام دادند....
گروههای انسانی اسکانیافته دردرون فلات ایران که به تعالیم زرتشت میگرویدند، بسیاری از باورهای دینی کهن خود را حفظ کردند و با تعالیم زرتشت درآمیختند و به آنها نام دین زرتشت دادند. تا حوالی قرن ششم قم در ایران یک دین همگانی شکل گرفت که نام زرتشت را در سرلوحهء خویش داشت، و دین مَزدایَسنا (مزداپرستی) نام گرفت. این دین که مایههای اصلیش را از تعالیم زرتشت گرفته بود، شاخ و بالش را عناصر عقیدتی ادیان کهن ایرانی تشکیل میداد. رهبران دینی ایران (مغان)، به مرور زمان آموزشهای تازهئی برتعالیم زرتشت افزودند و به مَزدایَسنا غنا بخشیدند.
آموزشهای مغان که به زرتشت منسوب میشد و تعالیم آسمانی تلقی میگردید، به تدریج به گاتای زرتشت افزوده شد، و یک مجموعهء واحدی را به وجودآورد که اَپَستاک (اصول مقدس) نامیده شد. اپستاک که بعد به صورت
لفظهای ابستا و اویستا و اَوِستا درآمد، اساس دین ایرانی را تشکیل داد و کتاب مقدس ایرانیان درطول تاریخ شد.
«اینک من میخواهم سخن بگویم. شما که نزدیکید و شما که دورید، اگر خواهان تعلیم گرفتن هستید گوش فرادهید و نیک بشنوید. اینک همهء شما اینها را که من میگویم به خاطر بسپارید. ازاین پس بدآموزان و دروغپردازان هیچگاه با فسادکاریهای گفتاری و عقیدتیشان حیات اخروی مردم را به شقاوت نتوانند کشید.»
«من دربارهء آن دوگوهر همزادی سخن میگویم که درآغاز آفرینش پیدا شدند. آن یک که فضیلت بود به دیگری که دشمنش بود چنین گفت: اندیشه و عقیده و آموزش و گفتار و رفتار و انفس و ارواح من و تو هیچگاه با هم توافق نخواهند داشت. من از چیزی سخن میگویم که اهورامزدا در این زندگی به من آموخته است. هرکه از شما آنچه را که من میاندیشم واعلام میدارم بهکار نبندد گرفتار درد و رنج خواهد شد. من ازچیزی سخن میگویم که برای زندگی بهترین چیز است … من ازچیزی سخن میگویم که آن ذات اقدس به من یاد داده است، و آن همانا سخنی است که سعادت جاویدان را برای انسانهای میرنده در بردارد. من دربارهء آن ذاتی سخن میگویم که برترین ذات است، و اورا میستایم.»
اینک سخن میگویم با کسانی که گوش شنوا دارند دربارهء آنچه که انسان خردمند باید به خاطر بسپارد، و اهورا و وهومنه را بستاید؛ میخواهم دربارهء رحمتی که مشمول فروغ ایزدی است سخن بگویم- آن رحمتی که شامل حال کسانی میشود که خردمندانه بیندیشند و راستی پیشه کنند.»
بشنوید با گوشهایتان بهترین چیزها را. به آنها با دیدگان روشنبین ذهنتان بنگرید تا پیش از آنکه «فرجام بزرگ فرا رسد هرکدامتان بتوانید درانتخاب میان دوراه، تصمیم درست را اتخاذ کنید وآن راهی را برگزینید که سعادت و خوشبختی درآن نهفته است.»
«اینک آن دوگوهر نخستین که همزاد بودند و در درون انسان پدیدار شدند یکی بهترین و دیگری بد بود در پندار و گفتار و رفتار. و بین ایندو آنکس که خردمند است راستی را برمیگزیند ولی آنکه نادان است چنین نمیکند. و چون این دوگوهر در آغاز به هم برآمدند، زندگی و مرگ را ایجاد کردند؛ سرانجام، بدترین حیات برای پیروان دروغ خواهد بود و بهترین منش برای پیروان راستی. از این دوگوهر آن یک که خواهان دروغ بود بدترین کردار را برگزید؛ وآنکه بهترین گوهر بود و ازآسمانها جامهء نستوهی برتن داشت راستی را برگزید- و چُنیناند همهء کسانی که با کردار شایسته خواهان خشنودی اهورامزدایند. درمیان این دوگوهر همزاد، دیواها (دیوان) راستی را برنگزیدند، زیرا وقتی با هم شدند به هوس هوشرُبا مبتلا گشتند و بدترین پندار را برگزیدند، و خشمگینانه جمعیت آراستند تا جهان بشریت را به تباهی و فساد بکشانند.»
زرتشت را درسرودههایش شخصیتی با یک مأموریت جهانشمول میبینیم که خود را نجاتبخش بشریت معرفی میکند و به همهء اقوام جهان نظر دارد ....
«پروردگارا! به ما بگو و با زبان خودت به ما بفهمان که فرجام نیکوکاران چه خواهد بود، تا من بتوانم همهء مردم روی زمین را به راه تو درآورم.»
«من که قلبم را ناظر بر روح خویش قرار دادهام، و با نیکاندیشی یکی شدهام، و به خوبی میدانم که هرکار نیکی را اهورامزدا پاداش خواهد داد، هرچه در توان دارم را در راه آموزش به انسانها برای پیروی از راستی بهکار خواهم گرفت.»
«پروردگارا ! تو به نیکان گوهر فضیلت داده آنانرا به نیروی تقوا و راستی آراستهئی، ولی بدکاران را خوئی آتشین است و ایندو از یکدیگر متمایزند. همهء کسانی که گوشی شنوا دارند، این حقیقت را درک خواهند کرد و به راه تو در خواهند آمد.»
«پروردگارا ! آیا به زبان خودت و از عمق روح خودت به من یاد خواهی داد که چگونه میشود برای همیشه راه راست و نیکاندیشی را در پیش گرفت؟.»
زرتشت را درخلال گاتا انسانی مییابیم که نه تنها به انسانها بلکه به همهء آفریدگان عشق میورزد و نه تنها برای انسان بلکه برای همهء موجوداتِ روی زمین خواهان آسایش است. او انسان را موجودی خیرگرا و شرستیز میداند و تصریح میکند که انسان ذاتا نیکاندیش و عاشق راستی و عدالت است. زرئشت اساس تعالیمش را بر روی محبت به آفریدگان اهورامزدا قرار داد و مسئولیت اول وآخر انسان را همزیستی مسالمتآمیز با هم و حمایت رودخانه وکشتزار و درخت و جانوران اهلی اعلام کرد، و بنابرآن هرگونه تعدی به انسان و حیوان و محصولات و آبادیها را شدیدا نکوهیده آنها را اعمال کسانی نامید که از دیواها فرمان میبرند تا خوشبختی را از مردم بگیرند و جهان را تخریب کنند....
به گفتهء او آنچه مردم را از فطرت خویش بیگانه میسازد نیروی دیومنشی است که به درون انسانهای کجاندیش حلول میکند و آنها را به دیوهای خشمآور و تبهکار وآزمند و کینهورز مبدل میسازد. این نیروی دیومنش که «اَنگرَهمَنیو» (منش خبیث) نام دارد ازآغاز آفرینش با بشر زاده شده؛ همانگونه که «سپَنتامَنیو» (منش مقدس) نیز با او زاده شده است. انگرهمنیو همواره انسان را به سوی بدی و فساد سوق میدهد، و سپنتامنیو اورا به طرف نیکی و عدالت رهنمائی میکند. انسان خردمندی که از سپنتامنیو پیروی کند و نیکوکاری پیشه سازد و با کار وکوشش خود جهان را آباد کند، خدا ازاو خشنود میشود و در زندگی اخروی خوشبختی ابدی به او عطا خواهد کرد؛ ولی بیخردی که تابع انگرهمنیو شود و با پیروی از فرمان دیواها بدکرداری پیشه کند و امنیت وآرامش مردم را از بین ببرد، در آخرت به بدترین کیفرها و عذاب جاویدان گرفتار خواهد آمد....
خیر و معروف- بنا بر تعالیم زرتشت- عبارتست از: عشق به خدا و ستایش او؛ دوست داشتن همهء آفریدگان اهورامزدا به ویژه انسانها که بندگان اویند، و حتی محبت حیوانات اهلی و کشتزار و باغستان و رودخانه؛ تلاش برای آبادکردن جهان با کشاورزی و دامداری و خانهسازی و تولید مثل و آبادکردن شهرها و روستاها؛ همزیستی و صلح با همگان و خودداری ازخشم و جنگ و ستیز؛ راهنمائی وکمک به دیگران در انجام کارهای نیک؛ تلاش خستگیناپذیر برای نشر راستی و براندازی کژیها؛ وکوشش برای خوشبخت کردن دیگران.....
زرتشت به این حقیقت توجه دارد که خیروشر در این جهان درهم آمیختهاند وانسان همواره در معرض کجآموزی نفسِ اَماره است و درموارد بسیاری برای انسانهائی که بسبب کجرویهائی از فطرتشان بریدهاند تشخیص خیر ازشر دشوار بنظر میرسد. لذا به انسان تعلیم میدهد که قلبش را ناظر بر اعمالش بگمارد و همواره خشنودی اهورامزدا را در مد نظر قرار دهد و جمیع رفتارها و گفتارهای خود را با میزان راستی بسنجد و آنکه با راستی هماهنگ است انتخاب کند، و دیگری که با راستی ناسازگار است فرونهد، و بداند که تنها راه رستگاری آنست که انسان همواره در هر عملی نیت خیر (اندیشهء نیکو) داشته باشد....
دین در تعالیمِ زرتشت مجموعهئی از اعمال و رفتارِ انسانی درارتباط با انسانها و با پیرامون است، به گونهئی که درجهت آبادسازی جهان وخوشبختی انسانها باشد. این مجموعهء اعمال و رفتار را زرتشت در سه عبارت خلاصه کرده است: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک (هرسه درجهت خوشبختی جامعهء بشری). کشاورزی و خانهسازی وآباد کردن جهان و اجرای عدالت درمیان انسانها درتعالیم زرتشت رکن اصلی دین را تشکیل میدهند. یعنی دین عبارتست از مجموعهء کارهای نیکو که به خود و دیگران سود میرساند و پرهیز از تمام کارها و گفتارهائی که به خود و دیگران زیان میرساند....
او... فضایل را به صورت ملکوتی مجسم ساخته است که بارگاه اهورامزدا را احاطه کردهاند و ارادهء خدا را در جهان به اجرا در میآورند. به این فضایل- که صفات ربوبیاند- انسان میتواند دست یابد و به وسیلهء آنها به کمال برسد. زرتشت این فضایل را به گونهئی مطرح ساخته است که گوئی میخواهد مراحل طی طریق کمال را به انسان تعلیم دهد. یعنی تعلیم میدهد که انسان اگر میخواهد به رستگاری برسد باید از صفاتی پیروی کند که مخصوص خدا است، و بکوشد که با پیروی از این صفات، خودش را خداگونه سازد و در همهء امورش در پندار وگفتار و رفتار همچون خدا باشد. این فضایل عبارتند از: وُهومنه ، اَشا ، خشَترَه ، آرمَئیتی ، هائوروَتات ، اَمِرتات ، و سراوشه .
1-وهومنه از «وهو» یعنی خوب، و «منه» یعنی منش ترکیب یافته است؛ ومیتوانیم آنرا «حق»، «نیت خیر» و «منشِ نیکو» معنا کنیم. این صفت، که بعدها درآئین مَزدایَسنا بصورت اصل «پندار و گفتار و رفتار نیک» تعلیم داده شد، سرآمد همهء فضایل است. وهومنه یعنی اندیشه و عمل نیکو، عشق به خالق و محبتِ مخلوق، مهرورزی و ایثار. اینها معناهائی است که از مطالعهء گاتا قابل درک است. اگر بخواهیم معادل عربیِ وهومنه را بنویسیم واژهء «رحمان» دقیقترین معادل وهومنه است. وهومنه جلوهء رحمتی است که شامل نیکان میشود و هدیهئی است که اهورامزدا به نیکان عطا میکند. کسیکه با جان و دل به وهومنه بگرود، هیچگاه دیوهای رشک وخشم وآز و غرور و شهوت به او نزدیک نخواهند شد. وهومنه سبب میشود که انسان اندیشه وگفتار و رفتار وکردار نیکو پیشه کند و درهیچ شرائطی اندیشهء بدی به ذهن خود راه ندهد. خلاصهء کلام آنکه هرکس از وهومنه پیروی کند، هرچه بیندیشد و انجام دهد حق است، و خودش نیز تجسم عینی حق خواهد بود.
2-اشا عدل و برابری ودرستی و راستی، و استواری درپیمان است. کسیکه نیکمنش باشد، در پاداش این نیکمنشی از فضیلت اشا برخوردار میگردد و به نیروی اشا بر بدی غالب میآید. اشا همیشه با وهومنه همراه است، و سبب میشود که انسانِ نیکمنش همهء اعمالش را با میزان عدل بسنجد و جز راستی پیشه نکند. به همین خاطر انسان وظیفه دارد خودش را با این صفت مُتَحَلی سازد و همواره دادگر و عادل باشد و در همهء کارهایش توازن داشته باشد تا از انحراف و ستمگری مصون بماند و بتواند به بهترین وجهی به انسانها خدمت کند وجهان را آباد سازد. ازطرف دیگر کسیکه از اشا پیروی کند و دادگر و درستکردار باشد خود به خود از وهومنه نیز برخوردار گشته نیکمنش خواهد شد.
3-خشتره عبارتست از ثبات و استواری درانجام کارهای نیکو و رهبری دیگران بسوی خیر و کمالات انسانی. اگر بخواهیم امروز عبارتی معادل خشتره را در فرهنگ خودمان بیابیم، این واژه دقیقا معادل «ولایتِ الهی» است. خشتره همیشه با وهومنه و اشا همراه است؛ یعنی رهبری و حاکمیت باید مبتنی بر خیرخواهی و انساندوستی و عدالت باشد. یکی از معناهای خشتره سلطنت بمعنای سلطه برخویشتن و بر جهان است. همین صفت است که برخی ازکاویهای درستکردار باستان بر خودشان اطلاق کرده بودهاند، و ما برخی از شاهان باستان را با همین صفت میشناسیم. این لفظ است که بعدها درپی تحولاتی به شکلهای «خشتریته» و «خشایتیه» و «خسرو» و «اخشید» و «افشین» درآمد، و عامترین تلفظی که از آن شده است و تاکنون هم میشود، «شاه» است؛ وچنانکه میدانیم همهء این واژهها در فرهنگ ایرانی ایحاکنندهء تقدسی آسمانی است. درگاتا آمده است که به یاری خشتره و وهومنه انسان با دروغ میجنگد و آنرا نابود میسازد. یعنی این فضیلت باعث میشود که انسان درراه اجرای خواست خدا و آبادکردن جهان و خوشبخت کردن انسانها و مبارزه با دیوان، تردید به خود راه ندهد و سست نشود و از ناملایمات نهراسد، و با یقین به درستی راه خویش استوارانه پیش رود. کسیکه از صفت خشتره برخوردار گردد میکوشد که نیروی خویش را در راه اصلاح دیگران بهکار گیرد و با بدی بستیزد و زمینههای خوشبختی و آسایش و آرامش همگان را در جهان فراهم سازد. اینکه درفلسفهء سیاسی ایران باستان دین و دولت را دوهمزاد میدانستهاند که هیچکدام بدون دیگری نتوانست بود از همین اصل نشأت گرفته است. یعنی خیر و صلاح وآسایش وآرامش و برادری و صلح که هدف کلی دین است زمانی تحقق خواهد یافت که یک حاکمیت پارسا و خیراندیش و درستکردار و دادگر برسر کار باشد و مردم را از بدی بازدارد و به سوی نیکی سوق بدهد.
4-آرمَئیتی خصلت فروتنی و پارسائی، و رهائی ازتعلقات دنیوی است. کسیکه ازآرمئیتی پیروی کند و با او وحدت یابد، چون در راه خدا به کامیابی برسد، فریفتهء موفقیتهای خود نگردد، و خودبین و خودپسند نشود، وهمهء توان خویش را ایثارگرانه درراه خدمت به خلق بهکار گیرد. یکی از معناهای آرمئیتی، اطمینان خاطر و رضایت کامل است. این اطمینان به معنای آرامش وجدان، قناعت مطلق، آزادی از تعلقات دنیائی، وآرمیدگی- به مفهوم فروتنی و افتادگی و خاکینهاد بودن- است. همهء این خصلتها را انسان از آرمئیتی به دست میآورد. آرمئیتی به انسان کمک میکند که در انتخاب راه درست از تزلزل و دودلی بیرون آید و برای اتخاذ راه درست تصمیم درست را اتخاذ کند.
5-هائوروَتات سلامت روانی و جسمی است. انسان مؤمن باید بکوشد تا ازآن برخوردار باشد تا بتواند با نیروی کافی با بدی بستیزد و نیکی را گسترش دهد؛ زیرا انسان ناسالم قادر نخواهد بود درست فکر کند و درست عمل نماید. اینکه عقل سالم در بدن سالم است به صورت یک مثل همهفهم و همهجائی در میان همهء اقوام و ملل وجود دارد. تصمیم درست اتخاذ کردن و درست عمل کردن تنها در صورتی برای انسان میسر است که از سلامت جسمی و روحی برخوردار باشد. این صفت را هائوروتات به انسان میدهد. ازاین جنبهء تعلیم زرتشت نتیجه میشود که انسان مؤمن باید همواره مواظب سلامت جان و تن خویش باشد تا بتواند با بدیها مبارزه کند و در راه گسترش نیکیها و رضای خدا حرکت کند.
6-سراوشه به معنای الهام غیبی، ندای وجدان، دلآگاهی و روشنی قلب است. این عبارت امروز به صورت «سروش» تلفظ میشود. کسیکه از فضایل بالا پیروی کند و با آنها یکی شود دلش به نور حق روشن میگردد و حقایق را به درستی درک میکند و از الهام غیبی حق برخوردار میگردد و بندگان خدا را به بهترین نحوی به سوی سعادت راهنمائی میکند. با این تعبیر، سراوشه فضیلتی است که سبب عصمت انسان در برابر بدی میشود؛ و به تعبیر دیگر، نوری است که همواره روشنگر راه انسان درراه رسیدن به نیکیها است؛ و وجدان بیدار وآگاه انسان نیکاندیش است که همواره راهنمای او درراه نشر نیکیها و مبارزه با بدیها است، و به او کمک میکند که در هرلحظه بدی و نیکی را به درستی تشخیص بدهد و به اشتباه نیفتد و وظیفهاش را به درستی انجام دهد.
7-امرتات کمال وجاودانگی و بیمرگی و ابدیت است. کسیکه نیکاندیش و نیکمنش و خدادوست و مردمدوست و دادگر و راستکردار و نستوه و استوار و پارسا و فروتن و مهرورز و ایثارگر باشد دلش از نور خدا مالامال است، و ذات کاملی است که سزاوار برترین مقامها در سرای آخرت و همنشینی با اهورامزدا است. انسانی که پندار وگفتار وکردارش نیک باشد، زمانی به بیمرگی و جاودانگی میرسد که از این زندان خاکی برهد و به عالم ملکوت رهسپار گردد. انسانهائی که از صفات ملکوتی برخوردار باشند پس از این زندگی در جوار اهورامزدا در سعات جاویدان خواهند زیست و هیچ مرگی نخواهند داشت. چون فرجام همه مرگ است، انسان باید بکوشد که با برخورداری از همهء صفات عالی ربوبی، خودش را خداگونه سازد تا شایستگی جاویدان شدن و همنشینی با اهورامزدا در سرای آخرت را پیدا کند. در گاتا تصریح شده است که زندگی جاوید و بهترین پاداشها از آن کسی است که از وهومنه، اشا، خشتره، و آرمئیتی پیروی کند.
درمیان فضایل ملکوتی، وهومنه سرآمد همه و «اُم الفَضائل» است. اهمیت این فضیلت بقدری است که در موارد بسیاری در گاتا همراه با اهورا ذکر شده است، و این بدان مفهوم است که همانگونه که اهورامزدا خیر محض است، وهومنه نیز خیر محض است. این صفت درعربی معادل «رحمان» است که یکی از نامهای خدا است، وهمانگونه که «رحمان» از الله جدا نیست، وهومنه نیز نزد زرتشت از اهورامزدا جدا نیست. در برابر وهومنه، دروج (دروغ/ بدخواهی) قرار دارد که سرآمد همهء رذیلتها و «اُم الر َذائل» و شر محض است و همهء بدیها از آن سرچشمه میگیرد. دروغ در گاتا با دیوا مترادف آمده است، و زرتشت میخواهد تعلیم بدهد که دروغ یک دیو پلید است که باعث همهء بدبخیتهای بشری است. چونکه استقامت جامعه منوط به استقامت رهبری است، وقتی رهبری نیکمنش نباشد و پیرو دروغ باشد، جامعه را به فساد و تباهی میکشاند و برای مردم بدبختی و درد و رنج میآورد؛ زیرا کارهائی را که انجام میدهد با دروغ و فریب، برای عوام نادان زیبا جلوه میدهد و با ادعای اینکه هدفش خوشبختی مردم است، مردم را به اطاعت از خود میکشاند، ولی او درواقع خواستار متاع دنیا و جمع ثروت است، و در این راه از انجام هر جنایتی دست برنمیدارد، و همواره مردم را در رنج میدارد....
زرتشت در سالهای فعالیتش مریدان و شاگردان و یاران مخلصی را پرورده بود ... این شاگردان پس از او سرودههای آسمانیش را کلمه به کلمه و حرف به حرف ازبر کردند و مجموع آنها را گاتا نام دادند....
گروههای انسانی اسکانیافته دردرون فلات ایران که به تعالیم زرتشت میگرویدند، بسیاری از باورهای دینی کهن خود را حفظ کردند و با تعالیم زرتشت درآمیختند و به آنها نام دین زرتشت دادند. تا حوالی قرن ششم قم در ایران یک دین همگانی شکل گرفت که نام زرتشت را در سرلوحهء خویش داشت، و دین مَزدایَسنا (مزداپرستی) نام گرفت. این دین که مایههای اصلیش را از تعالیم زرتشت گرفته بود، شاخ و بالش را عناصر عقیدتی ادیان کهن ایرانی تشکیل میداد. رهبران دینی ایران (مغان)، به مرور زمان آموزشهای تازهئی برتعالیم زرتشت افزودند و به مَزدایَسنا غنا بخشیدند.
آموزشهای مغان که به زرتشت منسوب میشد و تعالیم آسمانی تلقی میگردید، به تدریج به گاتای زرتشت افزوده شد، و یک مجموعهء واحدی را به وجودآورد که اَپَستاک (اصول مقدس) نامیده شد. اپستاک که بعد به صورت
لفظهای ابستا و اویستا و اَوِستا درآمد، اساس دین ایرانی را تشکیل داد و کتاب مقدس ایرانیان درطول تاریخ شد.
داریوش ::: دوشنبه 86/9/19::: ساعت 3:46 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :11090
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :11090
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
داریوش
بهترین وبلاگ برای یک وطن پرست
بهترین وبلاگ برای یک وطن پرست
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<